فرهنگ امروز/ محسن آزموده:
«آیا بر انسان زمانی از روزگار آمد که چیزی شایسته گفتن در زمیان نباشد؟» (قرآن کریم، انسان: آیه یک)
درآمد: روزنامه همین چند ورق کاغذ است که هر روز صبح بر پیشخوان دکههای مطبوعاتی ظاهر میشود، به قیمت یک آدامس یا یک شکلات. با تیترهایی درشت که فریبنده مینماید و جوینده خبر را قلقلک میدهد که دست در جیبش کند تا روی صندلی اتوبوس یا در تاکسی یا در دقیقههای فراغت کار یا شباهنگام در خلوت اتاق آن را ورق بزند. شاید که به نیازی سیاسی یا فرهنگی یا اقتصادی یا تفریحی پاسخ گوید. لاجرم بستهای از آگاهی است، گیرم سطحی، موضعی و موقت. اما روزنامه آیا همین است؟
1. «زمان حاضر، حضور...» (اکتاویو پاز) روزنامه خبر مکتوب است، درباره اکنون جاری؛ متن مقدس زمانه مدرن است. هگل مطالعه آن را در عصر جدید، با قرائت روزانه کتاب مقدس مقایسه میکرد و خلف ناصالحش مارکس روزنامهنگاری چیرهدست بود که حتی در نگارش آثار سیاسی-فلسفیاش به شیوه زبردستترین روزنامهنگاران مینگاشت. چه کسی است که از خواندن نخستین سطرهای مانیفست، این برانگیزانندهترین متنهای دو سده اخیر وسوسه نشود که تا پایان آن را بخواند، وقتی که با پتک عبارتی چنین دهشتناک مواجه میشود: «شبحی در حال تسخیر اروپاست»؟! روزنامهنگاران پیامبران زمانه نو هستند، هرمسهایی که نه از ملکوت خدایان که از زمین میرایان خبر میگزارند. هم از این روست که کارشان دشوار است و با سختی فعالیت معدنچیان در تونلهای تاریک و سیاه زغال مقایسه میشود. فرزند راستین زماناند و عمدتا بیآنکه بدانند، با متافیزیکیترین عنصر قوامبخش روزگار نو سر و کار دارند: زمان. بسیار پیشتر از این قدیس آوگوستینوس گفته بود که زمان آشناترین امر در زندگی است که وقتی بخواهیم تعریفش کنیم، به حیطه غریبترین امور وارد شدهایم. اینک روزنامهنگاران با این شگفتاندرشگفت بازی میکنند. بر پهنه وسیع ساعت زندگی به دنبال عقربه ثانیهشمارش میدوند و آن هنگام کامیاب میشوند که بر چموشیاش لگام زنند و سوارش شوند. اینان از سه لحظه فرار زمان، گذشته، اکنون و آینده، با دقیقه میانی کلنجار میروند: حال. به تعبیری ابنالوقتاند و در نگاه دقیقتر فرزندان خلف زمان. گذشته را به حال میآورند و آینده را از دریچه نگاه اکنون مینگرند. شاید که مخالفان بگویند گذشته از عینک تار ایشان تحریف میشود، اما نمیتوان انکار کرد که روزنامهنگاری که تسمه بر گرده گاو خشمگین زمان کشیده باشد، میتواند آینده را دگرگون کند یا دستکم قابل پیشبینی. روزنامهنگاران حاضران زماناند، ستایشگران اکنون؛ زمان را به حضور میآورند و از گم شدن در گذشتههای دور یا خیالبافی بر آیندههای ناپیدا دورمان میکنند.
2. خردهگیران به سطحینگریاش محکوم میکنند، اما دریغ که ایشان منش و ماهیت روزنامه و روزنامهنگاری را در نیافتهاند، چراکه اگر نگاهی ولو مادی و فقط به کاغذ روزنامه میانداختند، در مییافتند که با کتابی ماندگار یا پژوهشی ژرفانگر و درازدامنه سر و کار ندارند. بر تارک هر روزنامه تاریخی مندرج است که مشخص میکند، آن مکتوب، نامه کدام روز است، یعنی که به یک معنا تاریخ مصرف دارد. وظیفه روزنامهنگار بصیرت دادن است، شهودی آنی به مخاطبی که با ماده خام خبر از دالانهای دیگر چون تلویزیون، رادیو، اینترنت، شایعات و... آشناست، تا واقعه را در پرتوی تازه بنگرد، به توان تفسیرهای گوناگونش پی ببرد، دریابد که مثلا قتل یک پیرزن در صفحه حوادث تنها از دست دادن مادر پیر یک خانواده و حاصل خشونت جنونآمیز یک راسکلنیکوف نیست، بلکه از معضلی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و شاید هم فلسفی حکایت میکند. روزنامهنگار، تنها رسول صادق و بیطرف یکسری واقعه نیست، تا هر آنچه رخ داده را طوطیوار با کلمهها یا عکسها نقش زند، او مفسر خبر هم هست. قاببندی دوربیناش بعضی امور را آگراندیسمان میکند و بسیاری چیزهای دیگر را حذف. واژههای او در محورهای همنشینی و جانشینی در جملهها و گزارهها، معنادارند. او حتی در انتخاب موضوع اصلی خبر بیطرف رفتار نکرده است، دیگر باید مفروض بیطرفی را دور انداخت. حقیقت به قلم روزنامهنگار خلق میشود: «جهان حقیقی» ایدهای بیهوده، بیکاره؛ در نتیجه، ایدهای رد شده: باید از شرش رها شد!» (نیچه، غروب بتها)
3. «در آغاز کلمه بود» (کتاب یوحنا. آیه نخست). حتی عکسها در روزنامه کارویژه کلمهها را بازی میکنند. کلمه، این شگفتانگیزترین ابزار بشری که جاندار غارنشین را از سطح میمونهای داروین به حیوان سخنگو بدل میکند، مهمترین دستمایه روزنامهنگار است. روزنامه کماکان یک متن است و کلمهها عناصر مقوم (constituent) آن. روزنامهنگار خوب، نویسندهای است که زبان را میشناسد. زبان، این اصلیترین موضوع فلسفی از آغاز سده بیستم میلادی به بعد، همان جوهر قلم روزنامهنگار است. نوشتافزار چکش او و جملهها نقشی هستند که از گردآوری درست کلمهها، بر ذهن مخاطب نقش میبندد. بهترین روزنامهها در هر روز، چشمگیرترین تیترها را در نظر آوردهاند. کلمههایی که در یک کتاب بزرگ لغت، بیآزار، ساده، فراموش شده و بیگناه به نظر میرسند، بر پیشانی یک مقاله یا ذیل یک عکس، موذی، پیچیده، مکرر و خطاکار میشوند. چه بسا که در همبستگیشان با متن واقعیت هر روزه ماندگار شوند. گزاره سادهای چون «شاه رفت» در بستر یک انقلاب، چنان تحریکآمیز میشود که هنوز مهمترین واقعه دیماه پنجاهوهفت خورشیدی، یعنی سفر پهلوی دوم با تصویر مردی به ذهن متبادر میشود که روزنامهای را به دور پیشانیاش پیچانده که بر آن تنها همین دو کلمه نقش بسته است: شاه رفت! روزنامهنگار ماهر، زبان را به خوبی میشناسد، زبان عامه، لهجه نخبگان، گویش طبقه متوسط، ادبیات دانشگاهی و ... او زیاد میخواند، از همه جا و همه کس. محدود به یک سبک، یک نویسنده، یک جریان نمیشود. مخاطب او «هر کس» است. همان که هایدگر «داسمن» (das Man) خطابش میکرد. زبان این هر کس میتواند از نگاه ادیبان چندان دلخواه نباشد، اما زبان کوچه هم نیست. او حلقه واسط پاسداران و کاربران زبان است. با توانمندیاش میتواند فرهنگ عامه را ارتقا دهد و با بیسوادیاش ممکن است به ابتذال زبان دامن بزند.
4. «روز من بر میدمد: برآ، اکنون، برآ، ای نیمروز بزرگ!» (نیچه، چنین گفت زرتشت) روزنامه مکتوب روز است. بر روشنای آفتاب گسترده میشود و بر شفافیت فضا دامن میزند. اگر چه روزنامهنگار تا دیروقت شب در تحریریه سرگرم چک و چانه زدن با کلمهها و انتخابها و تصویرها و متنهاست، اگرچه در تاریک شامگاهی است که کارگر چاپخانه کارش آغاز میشود، اگرچه ماموران پخش در گرگ و میش سحری به کار توزیع روزنامه مشغول میشوند، اما این همه برای روشنیبخشی به ابهام و سردرگمی روز است. ابتدای هر مقاله اسم نویسنده آمده است و این یعنی که روزنامه از شفافیت نمیهراسد. بدینسان هر کاتبی مسوول مکتوب خویش است. او میخواهد که واقعه پنهان را در عرصه عمومی با نورافکنی عیان کند. همین است تفاوتش با شبنامهای که در خفا و پنهان نوشته، تکثیر و منتشر میشود. از همینرو روزنامه هم علت و هم معلول فضایی آزاد و شفاف است و روزنامهنگار باید که آزاد باشد. آزادی، این جذابترین مفهوم در فلسفه سیاسی شرط اساسی روزنامهنگاری است. بدون این شرط، روزنامه در روشنگری به مثابه اصلیترین هدفش عقیم میماند و به بیانیهای مبتذل یا سرگرمیای سطحی بدل میشود. اینگونه، روزنامهنگار نیز خموده و کسل میشود، خسته از مجامله و تن دادن به قلمفروشی.
5. روزنامه گسستی در تکرار روزمرّگی نیز هست، به شرطی که پشت سادگی و صراحت سریع هر متن، ایده و اندیشهای نهفته باشد. هر یادداشت کوتاه یا نوشته ساده، خواننده و مخاطب را از متن هر روزگی به دنیای اندیشهها پرتاب میکند. این میتواند بزرگترین ارمغان روزنامه باشد. دایما روزنامه و روزنامهنگاری یا ژورنالیسم را به پراکندن فضای تکرار و روزمرّگی و فرار از تفکر متهم میکنند. انگار فراموش میکنند که عمدتا در طول روز و در خلوت شب، تنها خوراک فکری بخش عمدهای از جامعه همین سطرهای مکتوب و بیادعای روزنامههاست. یک شرح اندیشیده شده بر یک واقعه تلنگری بر ذهن خطی شده یک مخاطب است. روزنامه خواندن به تعبیر نیچه اندیشیدن در حین قدم زدن است به جای تکیه بر نشیمنگاه! فکر خواننده با صدها ایده و واژه مواجه میشود، نام جدیدترین کتابها را میخواند، به پیشنهاد یک فیلم خوب بر میخورد، از بر صحنه بودن یک تئاتر جدید با خبر میشود، میخواند که در استرالیا جشنی بزرگ برگزار شده است و در کامبوج مخالفان را سر بریدهاند. این تنوع خبرها که لاجرم یکیشان مخاطب را مجذوب خود میکنند، بر ناخودآگاه او تاثیری گاه مخرب و بیشتر مثبت میگذارند، گو اینکه با مطالعه شرح همان یک خبر جذاب، از دریچه فکری دیگر به حادثه مینگرد و با او به گفتوگویی درونی و اندیشناک مینشیند. این همه ترک روزمرّگی و تکرار است و این جز با ژورنالیسم میسر نمیشود.
6. «حرفه: خبرنگار» (عنوان فیلم مشهور آنتونیونی)؛ روزنامهنگاری به ویژه در جوامع بسته، حرفهای دشوار است و معمولا بیارج و قرب. گذشته از اتهاماتی که تا کنون بدان اشاره کردیم، عموما ایشان را موی دماغ و مزاحم میانگارند. چندان به عنوان تخصص بدان نمینگرند و تا جایی که ممکن باشد، تحقیرش میکنند. خودکامگان از حضورش میهراسند و تاریکاندیشان از روشنگریاش. روزنامهنگاری شغلی هیجانانگیز و پردردسر نیز هست. روزنامهنگار شاخک اعصابش حساستر از سایرین است و همواره به دنبال نو. اگر مهمترین ویژگی عصر مدرن، نوجویی و نوخواهی و نوطلبی باشد، بهترین تبلور آن در حرفه روزنامهنگار مشهود است. این وسوسه نو بودن به سرعت به بلای جان روزنامهنگار بدل میشود. گویی ذهن او باید ماشینی باشد که هر روز امر نو را بیافریند. این نگاه سبعیت و خشونتی در این حرفه میزاید، بدین معنا که موجب میشود با سرعتی شگفتآور هر آنکس که دیگر توان این نوگویی را نداشت را از گردونه اخراج کنند. انگار روزنامهنگار بیچاره منبع جوشان خلاقیتی مدام است! چه بسیار دیدهایم که سخت و استوارها در این حرفه، دود شدهاند و به هوا رفتهاند. چارهای باید باشد. این راهحل شاید در تغییر نگرش همگانی به این حرفه نهفته باشد، مراد از همگانی هم روزنامهنگاران و هم مخاطبان است. به جای آن میتوان به تجربه قدیمیترها، عمیق شدن نگاه ایشان و وسیعتر شدن دایره آگاهی آنها اتکا کرد. اینگونه عمر یک روزنامهنگار و البته یک روزنامه محدود به دوران جنجالآفرینی او نمیشود و مخاطب روزنامه نیز در پس سطرهای قلم پخته یک روزنامهنگار دقتی تاریخی و دانشی وسیع را تشخیص میدهد. شاید بدین طریق عمر روزنامه از یک روز فراتر رود و در لابهلای صفحههای زرد و نازک، گاهی نوشتهای یافت شود که ارزش کتاب شدن داشته باشد. فراموش نکنیم که شماری از بزرگترین فیلسوفان عصر جدید، همچون کییرکهگارد، مارکس، راسل، سارتر، فوکو و ... روزنامهنگاران حاذقی بودند و از این رسانه نیرومند برای گسترش ایدههایشان بهره میگرفتند.
روزنامه اعتماد
نظر شما